اهل بيتعليهم السلام راسخون در علم1 ومؤيدون من عنداللّه2 وملهم به حقايق و معارف قرآن كريم و سيراب ازسرچشمه كوثر و آگاه به ملك وملكوت هستند. رفتار، كردار و گفتارشان ترجمان وحي الهي و درياي خروشان معارف ربوبي است، حريم حرم دل ايشان، حرم امن و عرش عظمت و لطف و عنايت و مقام علم خداست. هماهنگي اهل بيت با قرآن كريم و همراهي ثقل كبير و اكبر3 در دو عالم، مبيّن مقام عصمت و ولايت و لزوم اطاعت و پيروي از ايشان است. از اين جهت آئينه تمام نماي وحي و شاخص و ميزان و قطبنماي حركت امت اسلامند. امام علي(ع) در خصوص اهل بيت ميفرمايد:
نحن الشعار والاصحاب والخزنة والابواب، لا توتي البيوت إلاّ من أبوابها فمن آتاها من غير أبوابها سمّي سارقا، فيهم كرائم القرآن وهم كنوز الرحمن. ان نطقوا صدقوا وان صمتوا لم يسقبوا.4
ما خواص و اصحاب و گنجينه و ابواب رسالتيم و به خانهها جز از درها نتوان وارد شد و هرآنكس جز از درها وارد گردد دزد ناميده ميشود. آيههاي بلند قرآن كريم درباره آنها نازل شده است و همانها گنجينههاي خداي رحمناند. اگر بگويند راست ميگويند و اگر سكوت كنند كسي برآنها سبقت نگيرد. «فان لبدوا فالبدوا وان استصرخوكم فانصروهم تؤجروا ولا تسبقوهم فتصرعكم البلية».
آن حضرت در جاي ديگر فرموده است:
انما الأئمة قوام اللّه علي خلقه وعرفاؤه علي عباده لا يدخل الجنة إلاّ من عرفهم وعرفوه ولا يدخل النار إلاّ من انكرهم وانكروه.5
وهمانا امامان تدبيركنندگان امر خداوند برمردمان وكارگزاران بربندگان اويند. كسي به بهشت نرود جز اينكه او را شناخته باشند و او نيز آنان را بشناسد و به آتش درنيايد جز آنكس كه منكر آنان بوده و ايشان نيز او را نپذيرفته و محرم ندانند.
و نيز از آن حضرت در مقام و منزلت اهلبيتعليهم السلام نقل شد است:
فإنّهم عيش العلم وموت الجهل يخبركم حكمهم عن علمهم وصمتهم عن منطقهم لا يخالفون الحق ولايختلفون فيه وهم دعائم الاسلام ولائج الاعتصام، بهم عاد الحق في نصابه وانزاح الباطل عن مقامه وانقطع لسانه عن منبته، عقلوا الدين عقل وعاية ورعاية، لا عقل سماع ورواية، فانّ رواة العلم كثير ورعاته قليل.6
آنان علم ودانش را زنده كنندهاند و جهل و ناداني را ميراننده. حلم آنها از علم آنهاو ظاهرشان از باطنشان و سكوتشان ازاستحكام و استواري منطق و بيانشان به شما خبر مي دهد. با حق مخالفت نميكنند و در حق اختلاف نميورزند، ايشان ستونهاي اسلام و پناهگاه مردمانند. به وسيله اهل بيت حق در جايگاه خود قرار گرفت و باطل از ميان رفت و زبانش از بنبريده شد. دين را چنانكه بايست شناخته و تعقل نموده و به طور عميق و آگاهانه درك كرده و به كار بستند. نه شناختي كه تنها بشنوند و روايت كنند و به ديگران بگويند، كه راويان دانش، بسيار و بيشمارند و پاسداران آن بشمار اندك.
اهل بيت، عارف به قرآن و فقيه در قرآن و اولواالامر و مصداق اذن واعية وآيه تطهير و نفس نبي(ص) و مَن عنده علم الكتاب هستند. همان گونه كه قرآن كريم «تبياناً لكل شيء» (نحل، 16/89) است، ائمةعليهم السلام نيز زبان و بيان گوياي قرآنند.7
سخنان متواتر و مكرر پيغمبر اكرم(ص) در شأن و مقام ائمه و امام علي بن ابيطالب(ع) كه از طرق فريقين نقل شده است، ترجمان همين واقعيت است.
علي(ع) با نور وحي و نبوت ميبيند و بوي رسالت را استشمام ميكند كه فرمود:
أري نور الوحي والرسالة واشم ريح النبوة.8
او كتاب جامع و امام مبين است، صالح بن سهل ميگويد از امام صادق(ع) شنيدم فرمود: منظور از آيه? شريفه? «وكل شيء أحصيناه في امام مبين» (يس، 36/12) أميرالمؤمنين علي بن ابيطالب است. وعلي(ع) به اباذر فرمود: «انا ذلك الامام المبين». علي (ع) قرآن ناطق و بيان عيني و عملي قرآن؛ و زبان او بيان كننده حقايق وحي و كلمه? تامه? الهيه و آگاه به اسرار كلمات اللّه و وارث علم نبوت است. پيامبر(ص) درباره? او فرمود:
انك تسمع ما اسمع وتري ما أري إلاّ انّك لست بنبي ولكنك وزير وانّك لعلي خير9
يقيناً تو ميشنوي آنچه من ميشنوم، و ميبيني آنچه من ميبينم، با اين تفاوت كه تو نبي نيستي بلكه وزير و جانشين من هستي و همواره در مسير حق باقي خواهي ماند.
وحي الهي با تمام وجود علي(ع) آميخته شده، همانگونه كه با تمام وجود رسولاللّه آميخته شده است:
والايمان مخالط لحمك ودمك كما خالط لحمي ودمي.10
باري، امام علي(ع) از آغاز تحت تربيت و هدايت مستقيم رسول اكرم(ص) قرار داشت. سراسر حيات ظاهري او (چه در عهد رسولاللّه(ص) و چه در غيبت ايشان) نور و تبلور ايمان و اسلامناب بود. با نگاه به خطبه? شريفه قاصعه، شمهاي از درياي بيكران معارف وحي كه توسط آن حضرت بيان شده است آشكار مي گردد. همراهي علي(ع) با رسولاللّه(ص) در طول 33 سال به خوبي نشان ميدهد كه آن حضرت بيوقفه شهد گواراي وحي را از سرچشمه? زلال آن با تمام وجود درك كرده و هرگز لحظهاي از آن غافل نبوده، كه خود فرموده است:
ولقد كنت اتبعه اتباع الفصيل أثر أمه يرفع لي في كل يوم علما من اخلاقه ويأمرني بالاقتداء به.11
نهج البلاغه كه بيانگر گوشهاي از عالَم معارف علي(ع) است نقطه متأخر قرآن و جاي جاي آن بيانگر رشحات متنوع وحي است. نهج البلاغه در منظر اسلامشناسان، قرآن ناطق، اسلوب گفتاري آن مشحون از صنايع بديع و تلميح از روشهاي ناب فصاحت و بلاغت است. تمام زواياي وحي در لابلاي حروف و كلمات و فرازهاي كوتاه و بلند كلمات علي(ع)، به عنوان تركيب مزجي كه از حد اعلاي اعجازو نيز از زيبايي ظاهر و باطن و جذابيت و انسجام خبر ميدهد. امام علي(ع) با محور قرار دادن سبك و سياق مجموعه آيات قرآني، تركيبي نو از مباني، معار ف، شيوه، سبك و محتوي را، با بياني رسا كه در هرمقطع زماني جذابيّت وحلاوت را در منظر و كام خواننده و مخاطب به جاي ميگذارد ترسيم كرده است. البته اين حقيقت را امام(ع) ازمختصات اهل بيت و از ملازمت عصمت و ولايت اوصياي پيامبراكرم(ص) اعلام فرموده:
انّا لأمراء الكلام وفينا تنشبت عروقه، وعلينا تهدّلت غصونه.12
ما اهلبيت، اميران سخن هستيم و ريشههاي آن در وجود ما ريشه دوانيده و از اعماق جان ما نشأت گرفته و شاخههاي خود را برسر ما افكنده است.
آنچه اينك وظيفه ماست، درك صحيح معارف و تعاليم ائمه معصومين و تلاش در راه تعليم و گسترش آن در جامعه است، بيشك اشاعه? تعاليم اهل بيت موجب تبلور عيني و عملي وحي و قرآن كريم در گسترده? جوامع اسلامي و انساني خواهد بود. و در اين ميان بهرهگيري از نهجالبلاغه در تمامي عرصههاي زندگي فردي و اجتماعي، در واقع بهرهگيري از فرهنگ عملي قرآن كريم است. مگر نه اين است كه تمام وجود علي(ع) از شهد قرآن كريم سيراب شده و مصداق «وسقاهم ربهم شراباً طهوراً» (انسان، 79/21) است. از اين رو بهرهوري از شيوههاي تربيتي و تعاليم گوناگون نهجالبلاغه، بهرهبرداري از قرآن كريم است، زيرا امام علي(ع) آنچه را از پيامبر(ص) يافته در قالب الفاظ ريخته و لباس زيباي الفاظ و كلمات را براندام عميق و رساي مباني پوشانيده و لطايف و حقايق معارف و معاني را با برهان قاطع و جدال احسن برتشنهگان اسلامناب بيان داشته، به همين جهت نهج البلاغه «أخّ القرآن» لقب گرفته و بلنداي كلمات امام علي(ع) تا آنجا پيش رفته كه عنوان «كلامه دون كلام الخالق وفوق كلام المخلوق» يافته است.
اكنون براي اثبات آنچه اشاره رفت، از باب نمونه، به يكي از خطبههاي شريف نهج البلاغه از سه زاويه نگاه ميكنيم:
1. استناد به آيات قرآن؛
2. اقتباس از قرآن و استناد به كلمات قرآن؛
3. تأثيرپذيري از روح قرآن و بيان موضوعات قرآني.
بايد اعتراف كرد آنچه در اين مقال آمده استقصاي كامل نبوده، اما ارائه راهي است، بدان اميد كه آشنايان و دردمندان و ارادتمندان به قرآن كريم و اهل بيتعليهم السلام در جهت تكميل آن و بررسي كامل نهج البلاغه و ديگر احاديث نبوي و ولوي(ع) برآيند. البته يكي از دستاوردهاي اين شيوه، تطبيق قرآن و نهج البلاغه و عرضه? نهجالبلاغه بركتاب اللّه است، چه اينكه آن حضرت فرموده است:
وعليكم بكتاب اللّه فانه حبل المتين والنور المبين والشفاء النافع والري الناقع والعصمة للمتمسك والنجاة للمتعلق لا يعوج فيقام ولايزيغ فيستعتب ولاتخلقه كثرة الرد وولوج السمع، من قال به صدق ومن عمل به سبق.13
برشما باد به كتاب خدا كه رشتهاي است محكم و استوار و نوري است آشكار و درماني است سوددهنده و شفابخش و فرونشاننده تشنگي است و نگهدار كسي است كه بدان تمسك جويد ونجات دهنده? پيرو خود است، كجي و اعوجاج به آن راه نمييابد تا نياز به بازسازي داشته باشد و راه باطل در پيش نميگيرد تا آن را برگردانند. گفت و شنود روزگار نميتواند در او اثر بگذارد. آنكس كه از قرآن سخن گفت سخنش راست است و هر كس بدان عمل كرد از ديگران سبقت گيرد.
قبل از پرداختن به اصل كلام توجه به اين نكته لازم است، راوي كلام علي(ع) شخصي به نام «نوف بكالي» است كه به ترسيم شرايط و حالات امام أميرالمؤمنين(ع) در هنگام ايراد سخن پرداخته كه خود درس آموزنده و الهام بخش و نشان دهنده? سيره? آن حضرت در زهدو عبادت و سادهزيستي و الگو بودن در ابعاد عبادي و جميع شؤون زندگي است. نوف ميگويد: امام(ع) روي سنگي در كوفه ايستاد كه آن را جعدة بن هبيرة المخزومي، خواهر زاده? آن بزرگوار به جاي كرسي خطابه براي امام(ع) نصب كرد، حضرت در حالي كه جامه پشمين برتن داشت وغلاف شمشير امام(ع) از ليف خرما حمايل بود، و نعلين كه از ليف خرما ساخته شده بود در پا، و نشانه سجده همچون سختي پاي شتر برپيشاني و در حالي كه چند روز از عمر شريفش باقي نمانده بود فرمود:
الحمدللّه الذي اليه مصائر الخلق و عواقب الأمر14
در اين فراز از كلام امام(ع) با كلمه الحمد شروع شده است كه در قرآن در قالب آيات متعدد (27مورد) آمده است. مانند:
الحمد للّه رب العالمين. (حمد، 1/2) الحمدللّه الذي خلق السموات والأرض…. (انعام، 6/1) ان الحمدللّه رب العالمين. (يونس، 10/10) الحمدللّه الذي وهب لي علي الكبر اسماعيل. (ابراهيم، 14/39) وقل الحمدللّه الذي لم يتخذ ولداً…. (اسراء، 17/111) له الحمد وهو علي كل شيء قدير. (تغابن، 64/1) و…
در همه موارد، كلمه «الحمد» مخصوص ستايش ذات مقدس پروردگار متعال به كار رفته است.
اليه مصائر الخلق
در قرآن اين معني با الفاظ مختلف آمده است. مانند:
ربنا واليك المصير. (بقره، 2/285) ربنا اخرنا الي اجل قريب. (ابراهيم، 14/44) قالوا لا ضير إنّا الي ربنا منقلبون. (شعرا، 26/50) وإنّا الي ربنا لمنقلبون. (زخرف، 43/14) ربنا عليك توكلنا واليك انبنا واليك المصير. (ممتحنه، 60/4) والي اللّه ترجع الامور. (بقره، 2/210؛ آلعمران، 3/109؛ انفال، 8/44؛ حج، 22/76؛ فاطر، 35/4 وحديد، 57/5) وللّه عاقبة الامور. (حج، 22/41) والي اللّه عاقبة الامور. (لقمان، 31/22) الي اللّه تصير الامور. (شوري، 42/53) وانهم اليه راجعون. (بقره، 2/46) انا للّه وإنا اليه راجعون. (بقره/156) كل الينا راجعون. (انبياء، 21/93) انهم الي ربهم راجعون. (مؤمنون، 23/60) يا ايها الإنسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه. (انشقاق، 84/6)
نحمده علي عظيم احسانه ونيّر برهانه ونوامي فضله وامتنانه
ذكر كلمه «حمد» با مفهوم گسترده آن از انعام و احسان و تفضل خداوند متعال كه غير قابل احصا است، بيانگر عظمت جلال و جمال او است. در قرآن متعلق حمد به صور گوناگون آمده است مانند: حمد برهدايت الهي «الحمدللّه الذي هدانا لهذا…» (اعراف، 7/43) و يا حمد برعظيم احسان و نيّر برهان ذات مقدس باريتعالي است مانند «فللّه الحمد رب السماوات والأرض…» (جاثيه، 45/36) «الحمدللّه الذي انزل علي عبده الكتاب ولم يجعل له عوجا…» (كهف، 18/1)، كه متعلق حمد قرآن كريم و رسالت خاتم الانبياء(ص) ميباشد.
واژه? «نيّر برهان» اشاره به براهين نوراني و معارف الهي در ابعاد توحيد دارد. ضمناً اضافه در نير برهان، اضافه توضيحي و توصيفي است يعني هرجا برهان باشد نور و روشنايي نيز هست و نيز هرجا روشنايي و نورانيت باشد برهان هست. البته برهان نير برهاني است كه مقدمات آن قطعي و تصور مقدمات موجب تصديق نسبت به نتايج خواهد شد.
همچنين نسبت براهين الهي با براهين منطقي بسيار وسيعتر و متقنتر خواهد بود. بسياري از آن براهين، حضوري و شهودي و قابل اطمينان قلبي و مبتني برفطرت پاك انسانها و متكوّن به مقدمات يقيني ميباشد.
تركيب «ونوامي فضله و امتنانه» نشان دهنده ابعاد گسترده فيوضات و تفضلات ذات مقدس حضرت حق والطاف بيكران او بربندگان است.
ونستعين به استعانة راج لفضله…
در اين جملات از استعانت سخن به ميان آمده. نظير آنچه در سوره مباركه حمد آمده (اياك نستعين) با اين تفاوت كه در اينجا متعلق استعانت ذكر شده و امام(ع) با خضوع بندگي پروردگار متعال ابعاد استعانت را بيان فرموده است.
ملاحظه ميفرماييد با بررسي و دقت در اين فراز از كلام أميرالمؤمنين(ع) انسان به ياد نظم و نسق و ترتيب و تنظيم سوره? مباركه حمد ميافتد، امام(ع) همان مفاهيم را در اينجا با زبان بندگي بيان فرموده است.
البته واژههاي احسان، برهان، شكر، ثواب، عظيم، فضل، قضا، مقرب، حسن و… كه دراين بخش از سخنان حضرت آمده است هركدام به نوبه? خود ريشه? قرآني دارد و سرچشمه سخن امام(ع) قرآن كريم است. در عين اينكه اين مفاهيم را در يك تعبير از يك سنخ و يا منبعث از آيات مربوط دانست.
راج لفضله
اميد به فضل پروردگار متعال از تعاليم قرآن كريم است. در قرآن مسأله رجا و يقين و انابه از آثار آن و نتايج ايمان به حساب آمده، انسان مؤمن در مسير بندگي خود همواره اميد به رحمت پروردگار متعال دارد و اين خود زمينه را براي تربيت صحيح ديني و دور از لغزش و انحراف فراهم ميآورد. در قرآن 28 بار كلمه «فضله» آمده است. مانند:
ولتبتغوا من فضله ولعلكم تشكرون. (جاثيه، 45/12، فاطر، 35/12؛ روم، 30/46 و قصص، 28/13) ويزيدهم من فضله انه غفور شكور. (فاطر/30) ان يكونوا فقراء يغنهم اللّه من فضله واللّه واسع عليم. (نور، 24/32) وما نقموا إلا ان اغناهم اللّه ورسوله من فضله…. (توبه، 9/74) سيؤتينا اللّه من فضله. (توبه/59) فسوف يغنيكم اللّه من فضله. (توبه/ 28) ام يحسدون الناس علي ما آتاهم اللّه من فضله. (نساء، 4/54)ويكتمون ما آتاهم اللّه من فضله. (نساء/37) واسئلوا اللّه من فضله ان اللّه كان بكل شيء عليما. (نساء/32) فرحين بما آتاهم اللّه من فضله. (آلعمران، 3/170)
لم يولد سبحانه فيكون في العزّ مشاركا ولم يلد…
امام(ع) در اين فراز كلام خود، به دو نكته از قرآن كريم اشاره فرموده:
الف: لم يولد در ابتداي جمله و لم يلد در آخر آن مبيّن اقتباس از سوره? مباركه توحيد است كه به ذكر علت سلبي آن نيز پرداخته است.
ب: جمله فوق به آيات مبيّن عزّت نيز اشاره دارد، با اين توصيف كه عزت واقعي و مطلق از آنِ حضرت حق جلّ وعلا است كه فرمود:
من كان يريد العزة فللّه العزة جميعاً اليه يصعد الكلم الطيب…. (فاطر، 35/10) فان العزة للّه جميعاً. (نساء، 4/139) سبحان ربك رب العزة عمّا يصفون. (صافات، 37/180) للّه العزة ولرسوله وللمؤمنين…. (منافقون، 63/8)
بنابراين موجودات ديگر از جمله انسان بايد عزت خود را از عالم ربوبي وتفضلات او جستوجو كند، زيرا عزت حضرت حق ذاتي است و عزت ديگران مرهون عنايات خاصه او است كه در سايه عمل صالح و اطاعت از فرامين خداوند تعالي نصيب ميشود.
بل ظهرللعقول بما ارانا من علامات التدبير المتقن والقضاء المبرم…
اين فراز از سخنان علي(ع) برتوحيد و هماهنگي در عرصه ملك و ملكوت و وحدانيت در خلقت هستي و تدبير متقن و قضاي مبرم الهي برجهان آفرينش اشاره دارد كه در قرآن كريم آمده است:
و تري الجبال تحسبها جامدة وهي تمر مرّ السحاب صنع اللّه الذي اتقن كل شيء انه خبير بما تفعلون. (نمل، 27/88) سنريهم آياتنا في الافاق وفي انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق… .(فصلت، 41/53)
أميرالمؤمنين(ع) تدبير حكيمانه پروردگار متعال و تدبير متقن و اتقان صنع او را كه يكي از براهين فلاسفه و حكما و متكلمان در مقوله خداشناسي است با الهام از قرآن كريم تبيين فرموده است. در سايه اتقان صنع نظام و قضاي حتمي و لا يختلف و لا يتخلف آفريدگار و موجودات و نظم حاكم بردستگاه خلقت، جلوههاي توحيد يكي پس از ديگري تجلي مييابد، كه فرموده است:
وكذلك نري ابراهيم ملكوت السماوات والأرض وليكون من الموقنين. (انعام، 6/75) فسبحان الذي بيده ملكوت كل شيء. (يس، 36/83)
منظور از قضاي مبرم اشاره به آياتي است كه در آنها از قضاي الهي سخن به ميان آمده و از قضاي ابرام يافته و غير قابل تغيير كه برنظام آفرينش حاكم است و در قرآن كريم آمده است:
فقضاهن سبع سماوات في يومين واوحي في كل سماء امرها وزينا السماء الدنيا بمصابيح وحفظا ذلك تقدير العزيز العليم. (فصلت، 41/12)
بي شك اين بيان حضرت در مقام قضاي تكويني نظام هستي است كه به علم فعلي الهي و تقدير حكيمانه ذات اقدس احديث برميگردد.
أميرالمؤمنين(ع) در اين جمله از عقل سخن به ميان آورده، همانگونه كه در خطبه? آغازين نهج البلاغه هدف از بعثت انبيا را بروز و ظهور گنجينههاي عقل و انديشه? انسان بيان فرموده است. دعوت انسانها در خصوص بهكارگيري عقل و تعقل و تفكر و درايت واحياي عقل و مبارزه با جهل و خرفات در سرلوحه برنامههاي انبياعليهم السلام بوده است.
فمن شواهد خلقه خلق السماوات موطدات بلا عمد، قائمات بلا سند
اين قسمت از كلام امام علي(ع) اشاره است به آيات:
اللّه الذي رفع السماوات بغير عمد ترونها…. (رعد، 13/2)
خلق السماوات بغير عمد ترونها والقي في الأرض رواسي ان تميد بكم…. (لقمان، 31/10)
دعاهن فاجبن طائعات مذعنات غير متلكّئات ولا مبطئات…
اشاره است به آيه? شريفه:
ثم استوي الي السماء وهي دخان فقال لها وللأرض ائتيا طوعاً أو كرهاً قالتا أتينا طائعين. (فصلت، 41/11)
ولا مصعد للكلم الطيب والعمل الصالح من خلقه
اشاره دارد به آيات:
اليه يصعد الكلم الطيب والعمل الصالح يرفعه…. (فاطر، 35/10)
الم تر كيف ضرب اللّه مثلاً كلمة طيبة كشجرة طيبة أصلها ثابت وفرعها في السماء…. (ابراهيم، 14/24)
بيان كلمه? طيبه، ناظر برجاودانگي و بركات آن در نظام خلقت است در برابر كلمه? خبيثه كه هيچ جايگاه و ثباتي در نظام هستي ندارد. «والعمل الصالح» نيز اشاره است به آيات زيادي كه در قرآن كريم آمده است.
جعل نجومها اعلاماً يستدل بها الحيران في مختلف فجاج الاقطار
اشاره به آيات:
وعلامات وبالنجم هم يهتدون. (نحل، 16/16)
البته واژههاي مختلف فجاج و اقطار، از جمله واژههايي است كه در قرآن ذكر شده است مانند:
وجعلنا في الأرض رواسي ان تميد بهم وجعلنا فيها فجاجاً سبلاً لعلهم يهتدون. (انبياء، 21/31) لتسلكوا منها سبلاً فجاجا. (نوح، 71/20) يا معشر الجن والإنس ان استطعتم ان تنفذوا من أقطار السماوات والأرض…. (الرحمن، 55/33)
ترتيب و انسجام مباحث و گسترده? دامنه? معارف، تبيين مستدل و برهاني و قابل فهم آيات الهي در كلام علي(ع)، قلب هرانسان علاقمند و زنده دل را متأثر و مجذوب خود مينمايد. و در هرمرحله درس معرفت ميآموزد.
فسبحان من لا يخفي عليه سواد غسق داج ولا ليل ساج في بقاع الأرضين المتطأطئات ولا في يفاع السفع المتجاورات وما يتجلجل به الرّعد في أفق السماء وما تلاشت عنه بروق الغمام وما تسقط من ورقة تزيلها عن مسقطها عواصف الانواءِ وانهطال السّماء
اشاره است به آيات:
ان اللّه لا يخفي عليه شيء في الأرض ولا في السماء. (آلعمران، 3/5) ربنا انك تعلم ما نخفي ومانعلن وما يخفي علي اللّه من شيء في الأرض ولا في السماء. (ابراهيم، 14/38) وان تجهر بالقول فانه يعلم السرّ وأخفي. (طه، 20/7) سواء منكم من أسرّ القول ومن جهر به ومن هو مستخف بالليل وسارب بالنهار. (رعد، 13/10) يوم هم بارزون لا يخفي علي اللّه منهم شيء لمن الملك اليوم للّه الواحد القهار. (غافر، 40/16)
انه يعلم الجهر وما يخفي. (اعلي، 87/7) يا بني انها ان تك مثقال حبة من خردل فتكن في صخرة أو في السماوات أو في الأرض يأت بها اللّه إن اللّه لطيف خبير. (لقمان، 31/16) يومئذ تعرضون لا تخفي منكم خافية. (الحاقة، 69/18) الحمدللّه الذي خلق السموات والأرض وجعل الظلمات والنور ثم الذين كفروا بربهم يعدلون. (انعام، 6/1) ويسبح الرعد بحمد والملائكة من خيفته ويرسل الصواعق فيصيب بها من يشاء…. (رعد، 13/13) وعنده مفاتح الغيب لا يعلمها إلا هو ويعلم ما في البر والبحر وما تسقط من ورقة إلاّ يعلمها ولا حبة في ظلمات الأرض…. (انعام، 6/59)
همانگونه كه در بيانات امام(ع) ملاحظه ميشود، سخن از علم الهي واحاطه علمي او برمجموعه هستي است.
ويعلم مسقط القطرة ومقرّها ومسحب الذّرة ومجرها وما يكفي البعوضة من قوتها وما تحمل الانثي في بطنها
اين فقره از كلام امام(ع) ناظر به آيات ذيل است:
ولا يعلمون أن اللّه يعلم ما يسرون وما يعلنون. (بقره، 2/77) واعلموا ان اللّه يعلم ما في انفسكم. (بقره/235) الم يعلموا ان اللّه يعلم سرهم ونجواهم وان اللّه علاّم الغيوب. (توبه، 9/78) واللّه يعلم ما تحمل كل انثي وما تغيض الارحام وما تزداد وكل شيء عنده بمقدار. (رعد، 13/8) ان اللّه عنده علم الساعة وينزل الغيث ويعلم ما في الارحام وما تدري نفس ماذا تكسب غدا. (لقمان، 31/34) يعلم ما يلج في الأرض وما يخرج منها وما ينزل من السماء وما يعرج فيها. (سبأ، 34/2). يعلم ما يلج في الارض و ما يخرج منها. (حديد، 57/4)
أميرالمؤمنين(ع) در خصوص مراتب علم خداوند و تسلط عالمانه اوبه تمام عالم از دريچههاي گوناگون سخن گفته است. براي خداوند تمام انواع علوم ذاتي، حضوري، اجمالي، تفصيلي، ونحوه تعلق آنها به ممكنات فرق نميكند. به طوري كه ملاحظه ميكنيد مبدا سخنان امام(ع) وحي الهي است كه به فرازهايي از آنها از كتاب خدا اشاره كرديم.
الحمدللّه الكائن قبل ان يكون كرسي أو عرش أو سماء أو أرض أو جان أو إنس لا يدرك بوهم ولا يقدر بفهم ولا يشغله سائل ولا ينقصه نائل ولا ينظر بعين ولا يحد بأين ولا يوصف بالازواج ولا يخلق بعلاج ولا يدرك بالحواس ولا يقاس بالناس.
اين بخش از كلام امام(ع) اشاره است به آيات:
لا تدركه الابصار وهو يدرك الأبصار وهو اللطيف الخبير. (انعام، 6/103) فاطر السماوات والأرض جعل لكم من أنفسكم أزواجاً ومن الأنعام أزواجاً يذرؤكم فيه ليس كمثله شيء وهو السميع البصير. (شوري، 42/11) الذي له ملك السماوات والأرض ولم يتخذ ولداً ولم يكن له شريك في الملك وخلق كل شيء فقدّره تقديرا. (فرقان، 25/2) وقل الحمدللّه الذي لم يتخذ ولداً ولم يكن له شريك في الملك ولم يكن له وليّ من الذل وكبره تكبيراً. (اسراء، 17/111)
الذي كلّم موسي تكليماً وأراه من آياته عظيما بلا جوارح ولا أدوات ولا نطق ولا لهوات.
اشاره دارد به آيات:
وكلّم اللّه موسي تكليماً. (نساء، 4/164) وأوحينا إلي موسي أن ألق عصاك فاذا هي تلقف ما يأفكون. (اعراف، 7/117) وأوحينا إلي موسي وأخيه…. (يونس، 10/87) ولقد أوحينا إلي موسي أن أسر بعبادي فاضرب لهم طريقاً في البحر يبساً لاتخاف دركا ولا تخشا. (طه، 20/77) وأوحينا إلي موسي أن أسر بعبادي انّكم متّبعون (شعراء/52) فأوحينا إلي موسي أن اضرب بعصاك البحر. (شعراء/63) يا موسي انه انا اللّه العزيز الحكيم. (نمل، 27/9) يا موسي لا تخف اني لا يخاف لدي المرسلون. (نمل/10) نودي من شاطيء الوادي الأيمن في البقعة المباركة من الشجرة ان يا موسي اني أنا اللّه ربّ العالمين. (قصص، 28/30) وما تلك بيمينك يا موسي. (طه، 20/17) لنريك من آياتنا الكبري. (طه/23) اذهب الي فرعون انه طغي. (طه/24 ونازعات، 79/17) اذهب انت وأخوك بآياتي. (طه/42) وان الق عصاك فلما رآها تهتز كأنّها جانّ ولي مدبراً ولم يعقب يا موسي أقبل ولا تخف انك من الآمنين. (قصص، 28/31) اسلك يدك في جيبك تخرج بيضاء من غير سوء واضمم اليك جناحك من الرهب. (قصص /32)
بلا جوارح ولا أدوات ولا نطق ولا لهوات
اشاره است به آيات:
ليس كمثله شيء وهو السميع البصير. (شوري، 42/11) إذا قضي أمراً فإنما يقول له كن فيكون. (بقره، 2/117؛ آلعمران، 3/47 ومريم، 19/35) ان مثل عيسي عنداللّه كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن يكون. (آلعمران/59) انما قولنا لشيء إذا أردناه أن نقول له كن فيكون. (نمل، 27/40) وانما امره إذا أراد شيئاً أن يقول له كن فيكون. (يس، 36/82)
ذات مقدس حضرت حق منزّه از صفات ممكنات و مخلوقات و شباهت به موجودات است. نه جسم است و نه جسماني، ابزار و ادوات در فعل او راه ندارد. بلكه اراده? او ايجاد است، همان طور كه قول او ايجاد و افاضه است. خداوند معطي الوجود است.
بل ان كنت صادقاً ايّها المتكلف لوصف ربك فصف جبرئيل وميكائيل وجنود الملائكة المقربين في حجرات القدس مرجحنّين متولهة عقولهم ان يحدّوا أحسن الخالقين فانما يدرك بالصفات ذو الهيئات والأدوات ومن ينقضي إذا بلغ أمد حدّه بالفناء فلا إله إلاّ هو أضاء بنوره كل ظلام وأظلم بظلمته كل نور
فرازهاي فوق به آيات ذيل اشاره دارد:
ثم انزل اللّه سكينته علي رسوله وعلي المؤمنين وانزل جنوداً لم تروها…. (توبه، 9/26) وأيّده بجنود لم تروها…. (توبه/40) إذ جاءتكم جنود فارسلنا عليهم ريحاً وجنوداً لم تروها…. (احزاب، 33/9) وللّه جنود السماوات والأرض…. (فتح، 48/4 و7) وما يعلم جنود ربك إلاّ هو وما هي إلاّ ذكري للبشر. (مدثر، 74/31) لن يستنكف المسيح أن يكون عبداً للّه ولا الملائكة المقرّبون ومن يستنكف عن عبادته ويستكبر…. (نساء، 3/172) وجعل الظلمات والنور…. (انعام، 6/1) لا إله إلاّ هو يحيي ويميت ربكم وربّ آبائكم الأولين…. (دخان، 44/8) كل نفس ذائقة الموت… (آلعمران، 3/185، انبياء، 21/35 وعنكبوت، 29/57) فتبارك اللّه أحسن الخالقين…. (مؤمنون، 23/14) لا يحيطون بشيء من علمه…. (بقره، 2/255) ولا يحيطون به علما…. (طه، 20/110) ألا انّه بكل شيء محيط. (فصلت، 41/54) واللّه من ورائهم محيط. (بروج، 85/20) كل من عليها فان. ويبقي وجه ربك ذوالجلال والإكرام. (الرحمن، 55/26، 27)
در اين فصل از كلام، امام(ع) بحث عميقي در رابطه با عدم توانايي بشر براي شناسايي و معرفت كامل ذات مقدس باريتعالي بيان ميفرمايد، كه راه معرفت و حدود آن را براي انسانهاي بينا و قلبهاي روشن در بردارد. و اين همان دو حد بسيار ظريف است كه در كلمات اهلبيت عصمت و طهارتعليهم السلام آمده است: نفي «تعطيل» و نفي «تشبيه». امام(ع) حدود منطقه ممنوع و مجاز را تبيين فرموده است. از يك سو شناخت ذات و احاطه به كنه ذات پروردگار براي ممكنات وموجودات ناممكن است.
به كنه ذاتش خرد برد پي اگر رسد خس به قعر دريا
و از سوي ديگر آنچه مجاز است مشخص فرموده است و تفصيل اين بيان در خطبه? شريفه اشباح آمده است آنجا كه فرموده است:
فانظر ايها السائل فما دلّك القرآن عليه من صفته فانتم به واتضيء بنور هدايته وما كلفك الشيطان علمه مما ليس في الكتاب عليك فرضه ولا في سنة النبي(ص) وائمة الهدي اثره فكل علمه الي اللّه سبحانه فان ذلك منتهي حق اللّه عليك…15
آنچه خداوند در وصف خود براي تو بيان فرموده بپذير و نور هدايت قرآن را چراغ راه خود گير و از آنچه شيطان تو را به دانستن آن وا ميدارد و كتاب خدا آن را برتو واجب نميشمارد و در سنت رسول خدا و ائمه هدي نيامده است دست بردار و علم او را به خدا واگذار زيرا دستور دين اين است درباره? تو.
أوصيكم عباداللّه بتقوي اللّه الذي البسكم الريا ش واسبغ عليكم المعاش
اشاره دارد به آيات قرآن كريم كه دعوت به رعايت تقوي الهي و شكر نعمتهاي بيانتها دارد:
واتقوا اللّه لعلكم تفلحون. (بقره، 2/189) واتقوا اللّه واعلموا ان اللّه مع المتقين. (بقره/194) واتقوا اللّه واعلموا انكم ملاقوه. (بقره/223) ألم تروا أن اللّه سخّر لكم ما في السموات وما في الأرض واسبغ عليكم نعمه ظاهرة وباطنة…. (لقمان، 31/20) ولقد وصينا الذين أوتوا الكتاب من قبلكم وإياكم ان اتقوا اللّه وان تكفروا فان للّه ما في السموات وما في الأرض وكان اللّه غنياً حميداً. (نساء، 4/131)
فلو أن أحداً يجد إلي البقاء سلما أو لدفع الموت سبيلاً لكان ذلك سليمان بن داود(ع)
آيات زير شاهد براين فراز از كلام علي(ع) است:
ما عندكم ينفد وما عنداللّه باق. (نحل، 16/96) كل من عليها فان. (الرحمن، 55/26) قل فادرؤا عن أنفسكم الموت إن كنتم صادقين. (آلعمران، 3/168) وورث سليمان داود وقال يا أيّها الناس علّمنا منطق الطير وأوتينا من كل شيء. (نمل، 27/16) وحشر لسليمان جنوده من الجن والإنس. (نمل/17) حتي إذا أتوا علي واد النمل قالت نملة يا أيها النمل ادخلوا مساكنكم. (نمل/18) ولسليمان الريح غدوها شهر ورواحها شهر وأسلنا له عين القطر ومن الجن. (سبأ، 34/12) وسليمان الريح عاصفة تجري بأمره إلي الأرض التي باركنا فيها… (انبياء، 21/81) ولقد آتينا داود وسليمان علما وقالا الحمدللّه الذي فضلنا علي كثيرمن عباده المؤمنين. (نمل/15) فلما قضينا عليه الموت ما دلّهم علي موته إلاّ دابة الأرض…. (سبأ، 34/14)
وان لكم في القرون السالفة لعبرة
اشاره دارد به آيات زياد از جمله:
لقد كان لكم في قصصهم عبرة لاولي الباب. ( مسد،111/12) ان في ذلك لعبرة لمن يخشي. (نازعات، 79/26) قد خلت من قبلكم سنن فسيروا في الأرض فانظروا كيف كان عاقبة المكذبين. (آلعمران، 3/137)
الذين قتلوا النبيين واطفووا سنن المرسلين واحيوا سنن الجبارين اين الذين ساروا بالجيوش وهزموا بالالوف وعسكروا العساكر ومدنوا المدائن
اشاره است به ظالمين وستمگران كه در طول تاريخ مانع توسعه? مكتب انبياعليهم السلام بودند و در قرآن كريم آيات زيادي از سرگذشت و نتيجه كارشان آمده است:
ان الذين يكفرون بآيات اللّه ويقتلون النبيين بغير حق. (آلعمران، 3/21) يريدون ان يطفؤا نور اللّه بأفواههم ويأبي اللّه الاّ أن يتمّ نوره ولو كره الكافرون. (توبه، 9/32) يريدون ليطفؤا نور اللّه بأفواههم واللّه متمّ نوره ولو كره الكافرون. (صف، 61/8) وإذا بطشتم بطشتم جبارين. (شعراء، 26/130) وجحدوا بها واستيقنتها انفسهم ظلما وعلوا فانظر كيف كان عاقبة المفسدين. (نمل، 27/14) وتلك عاد جحدوا بآيات ربهم وعصوا رسله واتبعوا أمر كل جبار عنيد. (هود، 11/59) واستفتحوا وخاب كل جبار عنيد. (إبراهيم، 14/15) ألم تر كيف فعل ربك بعاد. (فجر، 89/6)
قد لبس للحكمة جنتها…
امام(ع) در اين كلام اثر كاربردي حكمت را متذكر شده است كه قرآن كريم در آيات زيادي به حكمت اشاره كرده و آن را از فلسفه? بعثت انبياعليهم السلام دانسته است:
يؤتي الحكمة من يشاء ومن يؤت الحكمة فقد أوتي خيراً كثيراً. (بقره، 2/269) يعلمهم الكتب والحكمة… (آلعمران، 3/164) ولقد آتينا لقمان الحكمة… (لقمان، 31/12)
والصق الأرض بجرانه بقية من بقايا حجته…
اشاره دارد به حاكميت الهي (تشريعي) برزمين و…
بقية اللّه خير لكم ان كنتم مؤمنين. (هود، 11/86) وعداللّه الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنّهم في الأرض… (نور، 24/55) ونريد أن نمنّ علي الذين استضعفوا في الأرض… (قصص، 28/5)
ايّها الناس اني قد بثثت لكم المواعظ التي وعظ الانبياء بها…
امام(ع) در اين كلام نيز روش قرآن را عمل كرده است از جمله:
ووصي بها إبراهيم بنيه ويعقوب يا بني ان اللّه اصطفي لكم الدين فلا تموتنّ…. (بقره، 2/132) شرع لكم من الدين ما وصّي به نوحا والذي أوحينا اليك… (شوري، 42/13)
در اين خصوص آياتي كه دعوت به موعظه و رشد و استقامت و استمرار مكتب وحي و احياي رسالت توحيدي و… دارد قابل طرح ميباشد.
ألا انه قد أدبر من الدنيا ما كان مقبلاً وادبر منها ما كان مدبراً وازمع الترحال عباداللّه الاخيار
اشاره دارد به نشيب و فرازهاي دنيا و دگرگونيهايي كه در آن بوجود ميآيد و امام نيز يادي از «عباداللّه الصالحين» كرده كه متاع فاني دنيا را نپذيرفتند و آنچه توان داشتند براي دنياي باقي بكار بستند. چنين اوصافي در قرآن مكرر آمده است:
وانهم عندنا لمن المصطفين الاخيار. (ص، 38/47) واذكر اسماعيل واليسع وذا الكفل وكل من الاخيار. (ص/48) فلولا كان من القرون من قبلكم اولوا بقية ينهون عن الفساد في الأرض إلا قليلاً ممن انجينا منهم واتبع الذين ظلموا ما أترفوا فيه وكانوا مجرمين. (هود، 11/116) والأخرة خير وأبقي. (أعلي، 87/17) قل متاع الدنيا قليل والآخرة خير لمن اتقي ولا تظلمون فتيلاً. (نساء، 4/77) وأمّا الذين آمنوا وعملوا الصالحات فيوفيهم أجورهم واللّه لا يحب الظالمين. (آلعمران، 2/57) ليستخلفنّهم في الأرض كما استخلف الذين من قبلهم…. (نور، 24/55)
اين اخواني الذين ركبوا الطريق ومضوا علي الحق
اين قسمت از كلام أميرالمؤمنين(ع) اشاره دارد به ذكر برادران ايماني كه ريشه? آن در قرآن كريم است. اصولاً برادري در مكتب اسلام براساس معيارهاي ايماني و اعتقادي و تقوي است. پيمان اخوت در اسلام در مدينه ميان مهاجران و انصار توسط پيامبر اكرم(ص) بوجود آمد. براساس تفكر قرآن، اخوت واقعي برپايه? اعتقادات ايماني و دين شكل ميگيرد. ودر فقه، احكام مربوط به خود دارد و اخوت نسبي نيز احكام خاص خود را بوجود ميآورد.
در بخش اخوت كه بر پايه دين شكل ميگيرد، ويژگيهايي شمرده ميشود:
1. در راه حق بودن و ملازم با حق و تقوي و مشي در راه خدا باشد.
2. همه? معيارها در چارچوب مقررات الهي محاسبه گردد.
3. احياگر سنن پيامبر و معصومان باشد.
4. ناهي از منكر و نابود كننده بدعتها باشد.
5. مجاهد في سبيل اللّه باشد.
6. همواره به دعوت دين پاسخ مثبت دهد.
7. پيرو ولايت و مطيع ولي امر باشد.
ويژگيهاي فوق مكرر در قرآن كريم ذكر شده است و از جمله به آيات ذيل ميتوان استشهاد كرد:
انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بين أخويكم…. (حجرات، 49/10)والي عاد أخاهم هوداً قال يا قوم اعبدوا اللّه ما لكم من إله غيره. (اعراف، 7/65) الي مدين أخاهم شعيباً قال يا قوم اعبدوا اللّه… (اعراف/85) …اولئك الذين صدقوا واولئك هم المتّقون. (بقره، 2/177)من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا اللّه عليه…. (احزاب، 33/23) وكونوا مع الصادقين. (توبه، 9/119)واذكروا نعمة اللّه عليكم إذ كنتم اعداء فألّف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته إخوانا…. (آلعمران، 3/103)
1. علي(ع) فرموده است: الا انّ الذكر الرسول اللّه(ص) ونحن اهله ونحن الراسخون في العلم ونحن منار الهدي واعلام التقي…، ر.ك: بحار الانوار، 22/184 و189؛ والراسخون في العلم آلمحمد(ص)، بحار الأنوار، 22/194 و191، كافي، 1/186؛ التهذيب، 4/132، توحيد صدوق، باب 2، ح13؛ نهج البلاغه، خطبه? اشباح/91؛ بصائر الدرجات، باب 7 و10، ص196 و203 و….
2. بحار الأنوار، 18/278؛ 25/351؛ 51/43 و 69/185؛ كافي، 1/168.
3. حديث معروف ثقلين كه از احاديث متواتر بين فريقين است در اكثر منابع حديثي شيعه و سني نقل شده است. ر. ك: بحار الأنوار، 2/100؛ كافي، 1/209، 287؛ 2/415.
4. بحار الأنوار، 4/226؛ 39/209؛ 40/204؛ ابنابي الحديد، شرح نهج البلاغه، 9/154؛ نهج البلاغه، فيض، خ 153.
5. همان، 24/255و 32/39؛ همان، 9/152؛ همان، خ152.
6. همان، 26/266، 77/372 و 78/104؛ همان، 9/147؛ همان، خ 147.
7. اشاره است به آيات : «اطيعوا اللّه واطيعوا الرسول واولوا الأمر منكم»(نساء، 4/59) «وتعيها اذن واعية» (الحاقه، 69/12) «انّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس أهل البيت…» (احزاب، 32/33)
8. بحار الأنوار، 14/476، 15/361، 18/223 و38/320؛ نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، 13/38؛ نهج البلاغه، فيض، خ192.
9. همان، 14/476؛ 18/223؛ 37/270؛ 38/32 و63/264؛ همان، 13/238؛ همان، خ192.
10. همان، 37/272؛ 38/248؛ 39/19؛ 41/202 و102/106.
11. همان، 14/475؛ 15/361 و 38/320؛ همان، 13/238؛ همان، خ192.
12. همان، 71/292؛ همان، 13/228؛ همان، خ233.
13. همان، 32/241 و 92/23؛ نهج البلاغه؛ فيض، خ 156.
14. همان، 4/313؛ همان، خ 182.
15. نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، 6/403؛ فيض ،خ 91.